محرومیت موقت دلچسب

ساخت وبلاگ

حتی الان دلم برای اون پسره‌ی کچل سر میدون ونک که تراکت پخش میکرد و گاهی تو صف طویل تاکسیای کرج وایمیسادم نگاهش میکردم و برای در کردن خستگی مغزم و فراموش کردن بار سنگین کوله رو دوشم، قصه زندگی‌شو حدس میزدم هم تنگ شده. امیدوارم حالت خوب باشه پسره‌ی کچل و تجربه های عجیبی تو این بیشتر از یک سال و نیم ندیدنت کسب کرده باشی. اینجا که فقط مسیر تخت، لبتاب، و پارک سر کوچه قفل نشده هنوز.

محرومیت موقت دلچسب...
ما را در سایت محرومیت موقت دلچسب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ngrb بازدید : 106 تاريخ : شنبه 16 بهمن 1400 ساعت: 18:52

با سه نفر حرف میزدم. از سه نقطه مختلف دنیا: سوئد، آمریکا، ایران. هرسه نفر دو تا نقطه مشترک داشتن: یکی من، یکی تنهایی و عطش پیدا کردن کسی که بفهمتشون و بهشون بگه چرا شب بی خواب میشن. با خودم فکر کردم عجیب نیست؟ که فکر میکنیم شبا فقط خودمون بیداری میزنه به سرمون و بقیه تخت خوابیدن؟ در حلیکه میلیون ها آدم روی تخت شون با ارواح تجربه های تلخ گذشته و هیوالای آینده مبهم میجنگن. و بعد به یه موضوع به ظاهر بی ربط فکر کردم. که چقدر نوشتن سخته، و شاید فکر کنیم عجیب نیس یه نفر مثلن ده سال وقتشو میذاره برای یه کتاب؟ ولی هنوز بعد قرن ها نویسندگی یه شغل محسوب میشه و مردم پول میدن تا کتاب بخرن. اگر کار بزرگی نبود مثل خیلی از شغل ها کم کم محو میشد. مثلن شیرفروش. دیگه کسی نیس که بیاد و در خونه یه شیشه شیر بذاره هر روز صبح. چون الان ما یخچال داریم. ولی برعکس یخچال که مشکلش حل شده، هنوز آدما احتیاج دارن یکی دست کنه تو کاسه سرشون و بهشون بگه دقیقن داره چی میگذره توش. نویسنده هایی که روزها و شب ها دونه دونه افکارشونو خط میکنن تا ما شبا تو تخت کتاباشونو بخونیم و حس کنیم افکارمون به نوشته درومده و نهایتن زیر یکیش خط بکشیم. شب رو باخیال راحت تری بخوابیم. چون حالا فهمیدیم چه مرگمونه.   محرومیت موقت دلچسب...
ما را در سایت محرومیت موقت دلچسب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ngrb بازدید : 121 تاريخ : شنبه 16 بهمن 1400 ساعت: 18:52